عینک واقعیت مجازی به من در مسیر بازیابی فیزیکی کمک کرد | زندگی و سبک
‘How was I to explain to my husband, over the phone, the profound hope that has just descended on me?’ Photograph: Paul Stuart/The Observer

عینک واقعیت مجازی به من در مسیر بازیابی فیزیکی کمک کرد | زندگی و سبک

به گزارش سرویس بین الملل رسانه اخبار تکنولوژی روز دنیا تک فاکس،

منf شما یک یا دو ماه پیش از من سؤال کرده بودید که آیا من تا به حال یک تجربه همهجانبه فضایی داشته ام ، یا این احتمال وجود دارد که در سن 60 سالگی ، من به عنوان یک پذیرنده اولیه عینک واقعیت مجازی تبدیل می شوم ، می گفتم که به احتمال زیاد یک غول فنی از سیلیکون ولی منصوب شده است که دولت فدرال ایالات متحده را “اختلال” کند.

بگذارید سریال بعید از رویدادهایی را که من را به جدیدترین فناوری سوق داده است ، توضیح دهم.

با گذشت سالها ، من مجبور شدم موقعیت های آکروباتیک را کامل کنم که من را برای Cirque du Soleil واجد شرایط می کند تا در هنگام کار روی رایانه من از ناراحتی جلوگیری کنم. علی رغم حرکت به یک میز ایستاده و دورهای مختلف فیزیکی خسته کننده ، دیگر قادر به استفاده از بازوی راست خود بدون درد خمیده ذهن نیستم ، که این باعث می شود هر فرصتی برای تمرکز خلاق برای دوره های پایدار باشد.

سال گذشته به طور خاص مانند نبرد شکنجه شده در برابر عملکرد شناختی کاهش یافته و مه مغزی ، نتیجه استفاده مداوم من از ضد التهاب های ناکارآمد احساس شده است. من هرگز در زندگی ام کار کمی انجام نداده ام ، و نه زمان زیادی روی دستانم. من اکنون به اسکن های MRI مسلح هستم که یک تاندون شانه پارگی ، سه دیسک گردن فتق را نشان می دهد که اعصاب را که در بازوی من است فشرده می کند – و جراحی NHS برای مبارزه با گناه بدخلقی من است.

برای مقابله ، یاد گرفته ام که کنجکاوی ، منبع بزرگی از حواس پرتی را پرورش دهم ، که من اغلب از طریق هنر پیاده روی شهری تمرین می کنم. من خانه را ترک می کنم ، به جایی که ماجراجویی ممکن است مرا ببرد … زیرا شما هرگز نمی دانید. هفته گذشته من به پایان رسیدم که به یک DJ عالی در میخانه مونتاژ کامدن در وسط بعد از ظهر رقصید.

دو ماه پیش ، من خانه را به خاطر آنچه فکر می کردم توقف در یک موزه باشد ، ترک کردم ، اما خودم را به جای آن در فروشگاهی پیدا کردم که به دنبال شارژر برای آیفون من بود. در حالی که در آنجا ایستاده ام ، من به یک دستیار فروش جوان همدلی توضیح دادم که من یک نویسنده منزل هستم ، که بازوی راست من به طور موقت غیرفعال شده است و به شوخی پرسیده است که آیا او یک اسباب بازی دارد که به من امکان می دهد با دست چپم غذا بخورم ، بدون آنکه خودم را با چنگال در چشم بکشم.

وقتی از او پرسید که آیا می خواهم یک “هدست واقعیت مخلوط” را امتحان کنم ، بی سر و صدا به نظر می رسید. وی توضیح داد که آنها برای تجربیات چندرسانه ای مانند تماشای فیلم و بازی که در صفحه های مجازی مشاهده می کنید ، استفاده شده است. وی اظهار داشت که ردیابی چشم ، همراه با کنترل صدا در ویژگی های دسترسی ، می تواند من را در عمل قرار دهد.

لحظه بعد من در منطقه تظاهرات نشسته ام که یک جفت عینک شیشه ای ضخیم و سنگین پوشیده است. بعد از یک راه اندازی سریع ، کمی نقطه سبز در هوا شناور می شود. من انگشت شست و انگشت خود را به هم می زنم و گروه آشنا از آیکون های برنامه در یک پوشش بصری شفاف ظاهر می شوند. پیکسل گرافیک نمادها را متمایز تر از صندلی جلوی من می کند. ردیابی چشم تعجب آور ترین است. تمام کاری که من نیاز دارم این است که به برنامه ای که می خواهم راه اندازی کنم ، روی انگشت و انگشت شست خود را به آرامی با هم ضربه بزنید و برنامه باز شود. من می توانم چندین صفحه را از من نزدیکتر یا دورتر از من ، مانند مبلمان موجود در اتاق حرکت دهم.

من برنامه های دیگر را امتحان می کنم ، عکس ها را باز می کنم و آنها را برای زندگی گسترش می دهم. من فیلم های همهجانبه ای را تماشا می کنم که دایناسورها به همان اندازه کابوس کاملاً منفجر شده واقعی به نظر می رسند ، به جز اینکه آنها نوع شایان ستایش هستند و مرا به همان روشی که من در آنها شکاف می کنم بررسی می کنم. من یک لحظه والدین را به یاد می آورم که پسرم یک کودک نو پا بود و در تلاش بود تا این کار را انجام دهد که آیا حیوانات پر شده او واقعی هستند یا نه. به او تسکین داده شد که به او گفته شد که علی رغم ماکت پر شده ، هیچ چیز به عنوان یک گروفالو وجود ندارد. هنگامی که او فهمید که این یک ترفند نوری است ، او مجبور نیست تفاوت بین واقعی را بپرسد و دوباره وانمود کند.

حرکت در راه من در اطراف برنامه های مختلف کمی شبیه به یادگیری برای گرفتن تعادل من در دوچرخه است. من بی نظیر می شوم. سرعت حرکت نیاز به سازگاری مداوم با نشانه های مکانی و بصری دارد. من شروع به آرامش می کنم. من حتی با اشیاء دیجیتال به بیرون می رسم و در تعامل هستم – یک پروانه روی انگشت من است. من خودم را با همان تعجب که در دنیای واقعی تجربه می کنم واکنش نشان می دهم.

و سپس انکار. به من یک شماره گیری کوچک در کنار عینک نشان داده شده است که به من اجازه می دهد تا چقدر واقعیت را که می خواهم در آن غوطه ور باشم کنترل کنم. اتاق واقعی ناپدید می شود و من را با یک صحنه کوهستانی محاصره می کند. من در تعجب هستم. عمق مکانی آن ، نور و سایه ، صحنه را به قدری زنده و زنده می کند که فضای اطرافم را احساس می کنم. حتی اگر من می دانم که واقعی نیست – و این تمایز واضح است – من یک تغییر خلق و خوی را مانند آن تجربه می کنم. این کمی شبیه به رفتن به لوله در سیرک Piccadilly است و در توقف بعدی برای پیدا کردن خود در ساحل در باهاما پیدا می شود.

اگر امکانات موجود در این فضاهای همهجانبه کمی وحشتناک به نظر می رسد ، در مورد سازگاری های تاریخی شناخت عصبی و آگاهی مکانی که ما به عنوان یک گونه و عواقب آن برای پیشرفت فرهنگی و علمی ایجاد کرده ایم ، فکر کنید. هنرهای تجسمی را در زمان رنسانس ، تغییر رادیکال دیدگاه مکانی از دو بعد به سه نقاشی ، یا اینکه چگونه فیزیک تکامل یافته است ، بگیرید زیرا ما قادر به تصور رفتار نامرئی جهان در دسترس نیست.

در عرض چند دقیقه ، من با سهولت در داخل و خارج از برنامه ها حرکت می کردم. با استفاده از چشمان و دستانم ، بازوی من بدون شلیک درد عصبی آرام شد. من نرم افزاری را مشاهده می کنم که پیشرفت های آموزش پزشکی ، تجربیات همهجانبه را نشان می دهد که می تواند در محیط های آموزشی ، در هنر ، معماری و طراحی استفاده شود. با تماشای آن ، خودم را با اشک ریختم که ممکن است بتوانم در ماه های منتهی به عمل جراحی و در حین توانبخشی کار کنم.

تا اینکه افکار من به معضل بعدی من منتقل شد. چگونه می خواستم اخبار را به شوهرم بشکنم؟ سی سال ازدواج و قانون همیشه بوده است ، ما در مورد خریدهای بیش از 100 پوند با یکدیگر مشورت می کنیم. چگونه می توانم از طریق تلفن برای او توضیح دهم ، امید عمیقی که به تازگی بر من فرود آمده است؟ تغییر روحیه من ، تفاوت بینایی که برای سال بعد زندگی ام داشتم؟ احساس می کردم کسی به من یک داروی هوشمند داده است ، یک درمان جادویی برای مه مغزی. در واقع ، من در هر زمان ، مسکن ها را برای عینک ها تجارت می کردم.

فقط یک جواب وجود داشت. من باید آنها را به خانه بیاورم تا او بتواند خودش آنها را امتحان کند. من تصویری از خرید بدون جعبه را می گیرم و او را با این پیام نوشتم ، “حمله قلبی نداشته باشید ، می توانم آنها را برگردانم”. او بلافاصله متن می کند ، “من دچار حمله قلبی می شوم”. من فروشگاه را با افکار خلاق عمیق و عینک های واقعیت مجازی جدید ترک می کنم و کیف را با بازوی چپ خود حمل می کنم. من سوار اتوبوس می شوم که جهت اشتباه را طی می کند ، و سرنخ های بصری را برای 10 توقف دیگر انتخاب نمی کنم.

مذاکرات هنگامی که من آن را به خانه می کشم به مدت طولانی به شب ادامه می یابد. ما از بررسی ها استفاده می کنیم. او اعتراف می کند که این اجماع وجود دارد که آنها نسبتاً در هدست های VR بهترین هستند ، اما این فقط است مجازی واقعیت من می گویم این مانند استدلال کردن یک تلفن هوشمند فقط یک تلفن است. وی خاطرنشان می کند که حتی تأثیرگذار و پذیرندگان اولیه در حال پیش بینی خرابی بازار هستند زیرا قیمت آن بسیار ممنوع است (از 3،499 پوند). چرا صبر نمی کنم تا قیمت پایین بیاید؟ من خاطرنشان می کنم که انتظار هدف را شکست می دهد ، یعنی این امکان را برای من فراهم می کند که بتوانم کار کنم و به من کمک کند تا سال بعد از نظر ذهنی زنده بمانم. او قانع شده است. او آن را دریافت می کند و در واقع برای من تسکین می یابد. حتی حرکت کرد. عینک می ماند.

بعد از چند روز از مربیگری در مورد ویژگی های دسترسی ، من می توانم هر حرکتی را از بازوی راست خود مسدود کنم و مرا مجبور کردم که در بخشی از مغزم که هنوز می خواهد با سمت راست هدایت شود ، استراحت کنم. این یادگیری من را تسریع می کند که به دستگاه های دیگر من بدون دست بروم. و این یک چیز خوب است زیرا من فقط می توانم از عینک برای چند ساعت در روز قبل از اسپاسم گردنم با وزن استفاده کنم. اما من هک را برای آن آموخته ام ، با دراز کشیدن ، بنابراین چهره من به عنوان یک جدول از انواع عمل می کند.

گرچه من با پوشیدن چشم اشکال در ملاء عام ، مرده نخواهم شد ، باید اعتراف کنم ، پس از حملات وحشت که بعد از خاموش کردن آنها تجربه کردم – نتیجه ناسازگاری جسمی و ترس از جذابیت اغوا کننده آنها – من با هویت لگن جدید خود احساس راحتی می کنم.

این علیرغم میزان تمسخر و نگرانی شکاک ، راه من را از دوستان و خانواده به طور یکسان سوق داد. من از زمانی که بعد از تلاش مشترک به عنوان یک نوجوان ، مورد ضرب و شتم قرار نگرفتم ، هدف این بسیاری از این مجموعه ها نبوده ام. آیا من در معرض خطر این هستم که از این مبارزه برای انسان بودن در یک دنیای واقعی رها شوم؟ این فضا را تماشا کنید. این مقاله به صورت دستی نوشته شده است.

Dancing With the Octopus توسط Debora Harding توسط Profile Books و Bloomsbury USA منتشر شده است. آن را با قیمت 9.99 پوند در GuardianBookShop.com بخرید